81237 اسفند 1388 - عصر جدید
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عصر جدید
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
پنج شنبه 88 اسفند 13 ساعت 9:3 صبحلعنت

9.30 صبح .محل کار


در حالی که دست به سینه جلوی من ایستاده و گردنش رو مظلومانه کج کرده :آقا به خدا من گرفتارم


به چهرش نگاه می کنم ، سیه چرده و تقریبا ظاهری آلوده ، یک پیراهن و پلوار به تن و دیگر هیچ ، می گویم : خوب عزیزم من چکار کنم؟


من نمی دونم هر کاری که فکر می کنید مشکل منو حل میکنه.من مستضعفم ، ندارم ،یک بار اعزام شدم لندن ،دکترا منو دیدن گفتند از هر 5 میلیون نفر یکی دچار مرض تو میشه.نزدیک 30 بار عمل شدم (در همین حال پیراهنشو بالا می زند تا من برشهای موازی بسیاری رو بر تنش ببینم)به من گفتند اینجا بمون تا به عنوان داوطلب آزمایشات پزشکی رو رویت انجام دهیم.ماندم.تا مادر تنهام اصرار کرد برگردم.برگشتن همانا و بازنگشتن همانا.من گدا هم نیستم .پدر مرحومم کارمند آتش نشانی بوده .گفتند از ماه دیگه مستمری او را به من میدن.


تا ماه دیگه من حد اقل باید 5 تا آمپول بزنم .اگر نزنم بدنم تاول میزنه هر شب زجر می شکم.(چشمانش پر اشک شد و قطره های اون صورتشو خیس کرد)


خوب عزیزم من کاری که میتونم برات انجام بدم اینه ،این نامه رو ببر بهزیستی به ازای هر آمپول 100 هزار تومن به شما بدن تا انشاا.. مستمری پدر شما وصل بشه.


خدا پدر مادر تونو نگه داره ...


خدا اجرت بده.


من جبران میکنم.


نه عزیزم ما وظیفه خود رو انجام دادیم.


پسر جوان نامه رو گرفته و رو به من از در خارج میشه.خدا رو شکر میکنم و مراجع بعدی رو می پذیرم.


(تقریبا دو ماه بعد)


از آسانسور به سمت دفتر حرکت میکنم.طبق عادت به هر دفتری سر میزنم و به همکارا سلام میکنم ! سلام رضا جان صبح بخیر ! سلام حیدری هلوز یاخچیدی ؟ (به لحجم می خندد!) سلام محمد ... !! چشمم تو اتاق محمد افتاد به چهرش ، وایستاده بود روبروی او دستاش به سینه و گردنش کج ،با همون لباسا .یک لحظه منو دید خودشو زد به غریبی ...


سرشو برگردوند به سمت دیوار .لعنت به من .لعنت ،چطور می تونم حرف دیگری رو باور کنم ؟ لعنت به تو ...


...


اشاره : تصور کن :imagine it سیاوش قمشی رو ببینید.


متن فوق توسط: محمد امین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 88 اسفند 13 ساعت 9:3 صبحسبحانک یا لا اله الا انت ...

شب 19 رمضان .روبروی مسجد امام حسن مجتبی ساعت یکربع به هفت .


اون چیزی رو که می بینم باورم نمیشه.مرتضی مرتضی مرتضی بازم عقب موندی .جمعیت رو نمیتونم تخمین بزنم .همه جور آدم همه جور قیافه.ریشو و حزب اللهی / موهای بزک کرده و ریشای لیزری / ... همه جور.انگار بعضی موقها آدم باید واقعا بفهمه که عقبه حتی از اون کسایی که فکر میکرد شاید هیچی رو و هیچ کسو ندارن.


چقدر جوان .. چقدر بچه های کم سن !! دلم گرم شد .از اونور هم بهم گفتن که چقدر خانمها با قیافه های آنچنانی اومدن بهم به شوخی گفتن بعضی از این خانم هیئتی ها از لج قیافه بعضی از این خانمها جوری نشستن که جایی برای نشستن اونا نباشه !


اما چیزی که هیج وقت برای آدمای خدا کم نیست جاست.یه وجب جا برای گریه کردن و خدا خدا کردن.قیافه هایی دیدم که اگه برات تعریف کنم خندت میگیره.میدونی خداجون بهت حسودیم شد به خودت !


عجب شباییه شبای احیا آدم سبک میشه اونقدر که دلش میخواد و دلش میاد همونجا چشاشو بزاره رو هم و بره.تا دیگه فرصت معصیت نداشته باشه


چون ورع داشتن چیزی نیست که همه داشته باشن.


دلم میخواد همونطور که صوت ملکوتی سبحانک یا لا اله الا انت تو فضای مسجد میپیچه و گوش نوازش میده چشمام رو ببندم و برم .. قبولم نداری آخه ؟


خودت مهلتم میدی خودت نفسمو در میاری من چیکار کنم که ضعیفم ؟خدایا ببر منو ..ببر


 


متن فوق توسط: محمد امین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 88 اسفند 13 ساعت 9:0 صبح1234
سلام
متن فوق توسط: محمد امین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 88 اسفند 13 ساعت 9:0 صبحسلام
سلام.خوبید همگی؟چطورید؟
متن فوق توسط: محمد امین نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
عصر جدید
محمد امین
آرشیو یادداشت ها
اسفند 1388
لوگوی من
عصر جدید
آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه